گوش دل رفته به آواز سماع -- نتوانم که نصیحت شنوم
دیروز هم از ساعت 8.30 الی 11 در محل کانون جلسه داشتیم - هر چند من با عدم حضور برخی از دوستان از جمله جناب عزتی - استاد دهقان - جناب نجومی - جناب برنائی و جناب مشیری قدری احساس تنهائی می کردم -
به هر حال جلسه با گزارش جناب بیت لفته آغاز شد و بعد نامه هائی را که بنده به ایشان و به اعضای شورا نوشته بودم قرائت گردید - البته بدون اینکه به مسائل و سوالات و دغدغه های نگارنده نامه ها پاسخی داده شود به توبیخ و سرزنش اینجانب پرداختند و بعد هم به پیشنهاد جناب مجتهدی (بدون توجه به مواد 2 و 6 )و تائید رفقای ایشان حکم به عزل اینجانب از سمت نیابت شورا دادند - هر چند مطابق ماده 7 از آئین نامه نحوه اداره جلسات شورا دستور جلسه نمی بایستی از سه مورد بیشتر باشد و مورد عزل نایب رئیس هم در دستور جلسه نیامده بود - و طبعا هر گونه مصوبه ای خارج از دستور جلسه باطل تلقی می شود ولی بنده صلاح دانستم در جلسه سکوت نمایم و بگذارم آقایان به ترکتازی بپردازند -
در نامه هائی که بنده به شورا نوشته بودم و البته منتشر هم نکرده ام هنوز -دو نکته وجود داشت که باعث عصبانیت دوستان شده بود - یکی انتقاد و سوال بنده از غیبت های موجه و غیر موجه و تقاضای ضابطه مند شدن آن و دیگر اشاره ام به عدم تائید و ثبت صورتجلسه مجمع عمومی در سازمان ثبت که با توجه به تاخیر بیش از شش ماه به معنی آنست که شورای عالی فعلی کانون صرافان در جایگاه غیر قانونی قرار دارد و رفع این نقیصه مسئولیت فوری و مشترک تمامی اعضای شورا می باشد. (متن هر دو نامه را در صورت مقاومت آقایان در پاسخگوئی به زودی برای تنویر افکار همکاران منتشر خواهم کرد )
جلسه با طرح دستور سه گانه جلسه ادامه یافت و ساعت 11 با ذکر مبارک صلوات خاتمه یافت .
چون از جمله وظایف نایب رئیس نگه داشتن زمان برای صحبت نمودن هر یک از اعضا است - با محاسبه من دیروز به ترتیب جناب بیت با 33 دقیقه - جناب مجتهدی با 29 دقیقه خودم 11 دقیقه - جناب حاجی لو 10 دقیقه و آقایان - ضرغامی و زرین قلم و ذاکری هر یک کمتر از 5 دقیقه صحبت کردند .
داستان غیر مرتبط :
گفتند :بره ای مشغول نوشیدن آب در کنار نهری بود - گرگی از بالا دست رودخانه او را مخاطب کرد و فریاد زد : ای بره چرا آب را گل می کنی ؟ حقت است اگر ترا بخورم ؟ بره گفت : قربان اولا که من به آرامی آب می نوشم و آب گل نمی شود و در ثانی حضرتعالی که بالا دست قرار دارید آب که سر بالا نمی رود که گل به سوی شما بیاید . گرگ با دلخوری دوباره فریاد زد :خیال می کنی به من نگفته اند که تو پارسال در جلسه ای به من ناسزا گفتی و اهانت کردی ؟ بره بیچاره گفت : قربان من فقط شش ماه دارم اصلا پارسال که هنوز به دنیا نیامده بودم که به جنابعالی جسارتی بکنم - گرگ خیلی اوقات تلخ شده بود فریاد زد : با همین زبان درازی ها و زیاده گوئی ها آبروی من را برده ای - و من باید ترا بخورم - بره با ترس و لرز گفت : اولا که شما باید اصلا آبروئی داشته باشید تا من بتوانم آنرا ببرم و در ثانی ... بره دیگر نتوانست حرف خود را تمام کند - گویا گرگ او را خورده بود .
البته گفته می شود گرگ بعد از خوردن بره قدری پشیمان شد و چند بار هم استغفار کرده است .